Click on the top of the page to read the article in English
نوشته کامران تلطف
فارسی نام زبان ما بفارسی است. در انگليسی به آن پِرژِن (Persian) می گويند. اگر چه اين گفته ساده می نمايد اما در سالهای اخير بگونه روز افزونی مشاهده می شود که در زبان انگليسی بجای واژه پرژن (Persian)، از واژه فارسی (Farsi) استفاده می گردد. من در سال 1997 (آذر ماه 1376) مقاله کوتاهی در این باره نوشتم و در یک مجله اینترنتی (Iranian Times) بچاپ رساندم.1 از آن زمان تا کنون نیز بگونه ای خستگی ناپذیز با افراد ونهادهایی که واژه نادرست را بکار میبرند تماس گرفته ام و آن ها را دعوت به اندیشدن در باره این موضوع کرده ام. بسیاری دیگر از همکاران و هم میهنان نیز در مواردی بدرج نظرات خود در اینترنت پرداخته ام که موجب دلگرمی بوده است.
در اين گفتار گسترده تر، می خواهم توضيح دهم که چرا چنين جايگزينی صورت می گيرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام اينکه زيان های اين جايگزينی کدامند. پيش از اين ديگران در اين باره نکاتی را مطرح کرده اند و بحث هایی هم صورت گرفته اما بنظر می رسد که مسئله هنوز حل نگرديده و هر روز هم جدی تر می شود.2
پرژن (Persian) واژه ای است که قرن ها در غرب بکار برده شده است. اصل آن باز می گردد به واژه های پارس و پارسی. هنگامی که هزار سال پيش از ميلاد مسيح و بهنگامی که اقوام آريايی به سرزمين پرسيس مهاجرت کردند و بنام پارسها شناخته می شدند، زبان آنها نيز پارسی ناميده می شد. اين زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسياری در دوره های گوناگون شده است که نتيجه آن پديداری سه گونه تاریخی این زبان بوده است: پارسی کهن (که تا سه سده پيش از ميلاد هنوز بکار برده می شد)، پارسی ميانه يا پهلوی (که تا سده نهم پس از ميلاد رايج بوده)، و پارسی نو که ديگر پس از تسلط عرب ها نام آن به فارسی تبديل گرديد چرا که در زبان حاکمان جديد صدای "پ" وجود نداشت. اگر اين صدا در عربی وجود می داشت و يا اگر ايرانيان پشتکاری بيشتری در نگهداری نام واقعی آن می داشتند ، با توجه به تشابه آن با نام آن در زبانهای غربی کار امروز ما را بی گمان ساده تر می بود. ولی ايرانيان فرم عربی شده اين واژه را که همان "فارسی" می باشد برای ناميدن زبان خود انتخاب کردند. در غرب از همان دوران يونان و رم باستان اين زبان پرژن (Persian) خوانده شده است - يا با تلفظی شبيه به آن بسته به زبانهای ديگر اروپايی. فارسی در دوران امپراتوری اسلامی همچنان اهميت خود را حفظ کرد و در کنار عربی تبديل گرديد به يک زبان جهانی بويژه در فلات ايران، در آسيای ميانه، و تا همين سده های اخير بعنوان يک زبان رسمی در هند. در اين دوران حجم بزرگی از آثار تاريخی، شعری، و ادبی، اجتماعی، و علمی به فارسی نوشته شد.3 امروزه نيز فارسی همچنان نه تنها زبان رسمی ايران بلکه يکی از زبانهای رسمی افغانستان و جمهوری تاجيکستان نيز می باشد و هنوز هم مردم بسياری در ساير نقاط آسيای ميانه بدان سخن می گویند.4
اما بحث اصلی ما بر سر نام اين زبان در زبان انگليسی است نه تاريخچه آن. پرسش اين است که چرا ناگهان در امريکا و نيز در بسياری از کشورهای اروپايی بجای نام انگليسی آن (Persian) يا فرانسوی آن (Persane)، يا آلمانی آن ( Persisch) ، واژه "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در خود زبان فارسی در ايران يا کشورهای فارسی زبان است بکار برده می شود. چه کسانی به اين کار دامن می زنند ؟ اشکال آن چيست؟
برای کسانی که به روزنانه ها، کتابها، و نشريات انگليسی و يا اروپايی در دوره های پيش از دهه هشتاد ميلادی (و چاپ خارج از ايران) دسترسی دارند و يا برای کسانی که آن سالها را بياد می آورند، روشن است که اين زبان در آن روزگار در انگليسی بطور عمده پرژن (Persian) خوانده می شد و نه فارسی (Farsi. در آن زمان به ندرت و تنها در موارد ویژه ای اين واژه در متون غربی به چشم می خورد و قطعا مردم عادی غرب (بجز عده ای جهانگرد يا فرستاده های سياسی) از آن بی اطلاع بودند. در آن زمان واژه فارسی (Farsi) تنها به معنای نام محلی زبان ما در زبان های غربی وجود داشت. ). اما در واقع پس از انقلاب اسلامی سال 1358 بود که بگونه ای گسترده و ناگهانی از اين زبان در انگليسی و ساير زبانهای اروپايی بعنوان فارسی (Farsi) نام برده شد. انقلاب ايران در بسياری زمينه ها بويژه در حوزه چگونگی توليد فرهنگ و گسترش آن، توليد ایدئولوژی و ارتقاء آن، حوزه توليد هنر و تبليغ آن، و نيز در زمينه چگونگی عرضه داشت هويت ايرانی دگرگونی های شگرفی در جامعه ايجاد نمود. در سطح عمومی، ديگر اين گونه توليدات در انحصار يک گروه برگزيده اجتماعی نبودند بلکه بسياری از مردم عادی نيز فرصت يافتند به اين گونه فعاليتها بپردازند. از جمله مثال های موفقيت آميز آن شرکت انبوه بيشماری از زنان ايرانی در فعاليت های ادبی، سينمايی، و نقاشی است. مسئله ارتقاء گفتمان حکومتی بعنوان يک سياست رسمی در سطح داخلی و بين المللی همچنان بعنوان يک ضرورت باقی ماند اما ديگر بجای ستايش نظام ايران باستان، دولت به ستايش سنت های دينی پرداخت که از آن رهگذر تا اندازه ای هر آنچه که باستانی، غربی، يا بطور کلی غير مذهبی بود نفی می گرديد. همزمان، انقلاب باعث تبعيد، کوچ اجباری، يا کوچ آزادانه بسياری از ايرانيان با زمينه های اقتصادی و فرهنگی مختلف به غرب گرديد. همه اين دگرگونی ها به نوعی در باز عرضه داشت هويت ايرانی که پيش از اين بيشتر در رابطه با ايران تاريخی بود تاثير گذاشت. از نتايج اين دگرگونی های گفتمانی يکی هم رواج واژه فارسی (Farsi) بعنوان نام اين زبان در خارج از کشور بود. اما ابتدا اين را بايد روش کرد که کسانی که به رايج کردن اين واژه در زبانهای خارجی کمک کردند که بوده و از کدام خواستگاه دست به اين کار زدند.
در اين رابطه به چند گروه می توان اشاره کرد که هر کدام ممکن است با انگيزه يا دلايل مختلفی به اين کار اقدام کرده باشند. نخستين گروه مديران کشوری پس از انقلاب بودند که در اخبار انگليسی و ديگر زبان های خارجی، در نشريات انگليسی، در بروشورهای جهانگردی، و در اعلاميه های انقلابی به زبان های خارجی و در هر کجا که لازم بود از واژه فارسی (Farsi) استفاده کردند.5 اين البته به اين معنا نيست که در رژيم پيشين هيچکس هيچگاه در هیچ موردی از نام بومی اين زبان در زبان های خارجی استفاده نمی کرد. بودند تعدادی که در پژوهش های خود به این واژه اشاره داشتند. اما با انقلاب 1979، و سپس با حادثه گروگانگيری، ايران نا گهان در مرکز توجه جهانيان قرار گرفت. در آن زمان ديگر همه به اين توجه داشتند که مسئولين انقلابی ايران چه می گفتند. برخی از مسئولین گاه بر اثر بی توجهی از واژه فارسی (Farsi) در ارتباطات خود استفاده می کردند و گاه نيز انگيزه های ایدئولوژیک آنان را به اين کار وا می داشت. برخی از مخالفان فرهنگ غربی می دانستند که زبان ما برای مثال در انگليسی پرژن (Persian) خوانده می شد و نيز می دانستند که عربها آن را الفارسی می خوانند و نيز تا حدی به رابطه واژه پرژن (Persian) با تاريخ ايران باستان هم آگاهی داشتند و بنابراين نمی توان گفت که تمام حرکات آنها نا آگاهانه بوده است. رواج واژه فارسی (Farsi) برای اين گروه نه تنها عملی در مخالفت با غرب بود بلکه از نظر ایدئولوژی نيز باعث ايجاد فاصله هر چه بيشتر با فرهنگ ايران باستان می گرديد، درست بر خلاف کاری که برخی از مسولين رژيم پيشين در صددش بودند، يعنی اغراق در مورد ايران باستان و اهميت آن در زندگی روزمره مردم دوران ما. شايد هم اينان صادقانه باور داشتند که بايد اين نام را تغير داد که در اين صورت درست اين بود که دلايل اين باور خود را مورد بحث عمومی قرار می دادند. اما هیچ بحثی صورت نگرفت و عده ای هنوز هم آن را راه را ادامه می دهند. برای مثال حتا امروز نيز دريک تارنمای رسمی کشور بخشی وجود دارد بنام فارسی سرويسس (Farsi Services): اين را چگونه می توان توضيح داد.هنگامی که نهادی رسمی زبان خود را در یک ترکیب انگلیسی فارسی بخواند، طبعا بسياری از وابسته های سياسی کشور های ديگر که در ايران اقامت دارند نيز آن را به همان نام می خوانند بويژه اگر آنها از کشورهايی باشند که در آنجا به زبان ما فارسی می گويند (برای مثال کشورهای عربی، پاکستان، ترکيه، و غيره). اين افراد نيز به پيروی از مقامات رسمی ما هنگام سخن گفتن به زبان انگليسی زبان ما را فارسی (Farsi) خطاب می کنند.
گروه ديگری که به رواج استفاده از واژه فارسی (Farsi) در زبان انگليسی کمک کردند برخی از خبرنگاران خارجی بودند که برای تهيه گزارش به ايران به ويژه در دهه شصت سفر می کردند. اينان با توجه به زمان محدودی که در آنجا می گذراندند، تعجب آور نبود که تنها واژه ای را که حتما ياد می گرفتند همين واژه فارسی بود بويژه که از مسئولين هم هنگام انگليسی صحبت کردنشان، کلمه پرژن را نمی شنيدند. اين خبرنگاران پس از بازگشت از معلومات تازه خود، از جمله نام زبان کشور ايران، در نوشته هايشان استفاده می کردند تا خوانندگان خود را بهتر تحت تاثير قرار دهند. هنوز هم برخی از آنان به اين کار ادامه می دهند و از بکار بردن نام درست اين زبان در زبان خود اجتناب می ورزند. در اين مورد نيز که رفتار مقامات ايرانی با نام بين المللی زبان خود نيز در مورد رفتار خبرنگاران نيز بی تاثير نبوده است. بالاخره آنها گزارشگرند و هر چه را بشنوند تکرار می کنند.
گروه بعدی که از واژه فارسی (Farsi) برای ناميدن اين زبان در انگليسی استفاده می کنند شامل برخی از زبان شناسان می باشد. اين ها معتقدند که برای تشخيض مابين زبان هايی که در ايران، افغانستان، و تاجيکستان رايج است بهتراست که در انگليسی زبان ايران را فارسی (Farsi)، زبان افغانستان را دری (Dari)، و زبان تاجيکستان را تاجيک (Tajik) بنامند چرا که اتلاق واژه پرژن (Persian) به همه آنها درست نيست. و اين اعتقاد بر اين اساس استوار است که اين ها سه "زبان" مختلف، يا بر طبق نظرات برخی ديگر از آنان سه "گویش" گوناگون می باشند. در اين مورد در واقع اغراق می شود، به همانگونه که برخی از زبان شناسان در تفاوت بين فارسی نوشتاری و گفتاری چنان اغراق می کنند که گويی در باره تفاوت بين عربی فصحه و عربی عامه سخن می گويند. ممکن است برخی از زبانشناس ها بگویند که این گونه نام گزاری کار اين پژوهشگران را کمی آسان می کند. ولی واقعيت اين است که اين کار باعث ايجاد سردرگمی می گردد. از آن گذشته دلايل بسياری نيز برای رد اين نظريه زبان شناسانه وجود دارد. برای مثال زبان انگليسی در انگلستان و انگليسی در آمريکا با يکديگر تفاوت هايی دارند (اگر چه به نسبت بسيار کمتری) اما اين دو گونه را دو زبان مختلف به نامهای انگليسی و امريکايی نمی خوانيم بلکه در صورت لزوم به آنها انگليسی (English) و انگليسی آمريکايی (American English) اتلاق می کنيم. به همين روال فرانسوی فرانسه و فرانسوی کبک (در کانادا) با يکديگر تفاوت های فاحشی دارند اما هر دو فرانسوی هستند: French و Canadian French. از اينها گذشته اگر قرار باشد اين منطق زبان شناسانه را به مقوله نام گذاری ها تعميم دهيم، بايد برای تمام لهجه های فارسی در ايران و افغانستان و تاجيکستان يک نام ويژه پيدا کنيم که در اين صورت ما صاحب "زبانهايی" خواهيم شد از قبيل اصفهانی و شیرازی که برای فارسی زبانان بسيار آسانند و به فارسی تهرانی نزديک و "زبانهايی" همچون سياه کوهی و اردکانی که فهم آنها برای تهرانی ها کمی مشکل تر است. بنابراين چرا برای مثال از اين نام گذاری استفاده نمی کنند: Persian و Dari Persian و Tajik Persian. اين سه واژه بخوبی اين سه گونه لهجه مختلف زبان فارسی را از هم تمیز می دهند. برای اطمينان خاطر اين را هم اضافه کنم که حتی در خود زبان فارسی و در تاجکيستان، اديبانی مانند محمد جان شکوری واژه فارسی تاجيکی برای ناميدن اين زبان بکار می برد.6
A Simple Solutionََ
|
یک راه حل آسان
|
In English: Persian
(فارسی-In Persian: (Farsi
|
به انگلیسی: پرژن
به فارسی: فارسی
|
In Iran: Persian
In Afghanistan: Dari Persian
In Tajikistan: Tajik Persian
|
در ایران: فارسی
در افغانستان: فارسی دری
در تاجیکستان: فارسی تاجیکی
|
واقعيت ديگر هم اين است که در سطح ادبی نيز اين سه کشور دارای ميراث ادبی (Persian literature) مشترکی هستند که به ما اجازه نام گذاری های دلبخواهی در زبان های ديگر را نمی دهد. چنانچه همه ايرانيان و ايرانشناسان سه واژه Persian و Dari Persian و Tajik Persian را به رسميت بشناسند، ادارات دولتی و بويژه ادارات مهاجرت کشورهای خارجی نيز بتدريج آن را پذيرفته و در اسناد خود آن را منعکس خواهند کرد و بدين ترتيب يک امر فرهنگی طولانی مدت فدای منافع کوتاه مدت چندين مترجمی که برای اين ادارات کار می کنند نخواهد شد. جالب است که يک نويسنده افغانی در کتاب تازه خود می گويد داشتن دو نام برای يک زبان در دو كشور ايران و افغانستان برای فرهنگ و ادبيات مشترک دو کشور مضر بوده است. وی در اين پژوهش خود نشان می دهد که هيچگاه ضرورت تاريخی برای کاربرد واژه های "دری" و "فارسی" وجود نداشته است و از اين راه اين باور را كه زبان مردم افغانستان دری و زبان مردم ايران فارسی است، مورد ترديد قرار می دهد.7
افراد ديگری که اين کار را يعنی استفاده از و اژه فارسی برای ناميدن اين زبان در زبانهای ديگر تا حدی بطور طبيعی انجام می دهند عبارتند از کسانی که نام اين زبان در زبان مادری اشان نيز فارسی است. اينها شامل هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، ترکها، پنجابی ها، و غيره می باشند که در هنگام مکالمه به انگليسی اين تمايل درشان وجود دارد که همان واژه آشناتر زبان خود را بکار ببرند. اين عمل نشانه بی احترامی آنها نسبت به اين زبان نيست. در مواردی با اين کار و مانند برخی از غربيها که با ايرانيان پيوندهای نزديکی دارند انگار که می خواهند احساس نزديکی خود را به فرهنگ ايرانی نشان دهند. کسانی که در دانشگاه های غرب به آموزش فارسی می پردازند حتماً به اينگونه دانشجويان برخورد کرده اند. اما جالب اين است که با يکبار ياد آوری، اين گروه از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند.
گاه سازمان های دولتی در کشورهای غربی و بويژه در آمريکا نيز به خاطر مشخص کردن نواحی مورد نظرشان ممکن است از واژه فارسی (Farsi) در متن انگليسی کنند. اين کاربرد بويژه از پس از فاجعه 11 سپتامبر افزايش يافته است اما اثر فرهنگی آن هنوز بسيار نا شناخته مانده است. اميد می رود که با درست شدن اوضاع سياسی در خاورميانه، ديگر نيازی به اين گونه فعاليت های ارتشی دست کم در مورد ايران وجود نداشته باشد. اما جالب است بدانيم که در آگهی های استخدام اين سازمانها، برای گزينش متخصصين مورد نظر خود در افغانستان هم، کماکان از واژه فارسی (Farsi) استفاده می کنند. بعبارتی، عدم استفاده از واژه پرژن (Persian) لزوما به تفکيک بين فارسی ايران و فارسی دری آنچنان که مورد نظر برخی از زبانشناسان نمی انجامد.
گروه بعدی و بنظر من عامل عمده رواج واژه فارسی (Farsi)، همانا شامل مهاجرين و پناهندگان سياسی / اقتصادی پس از انقلاب می باشد. اين گروه از همه بزرگتر بوده و دسترسی به آنان برای بحث در مورد نام زبان فارسی در زبان های خارجی نيز از همه سخت تر است. بيشتر اين افراد به هنگام ورود به غرب به هيچ زبانی به جز فارسی تسلط نداشته اند و برخی از آنان هنوز هم زبان کشور ميزبان را بخوبی فرا نگرفته اند. آنها هنگام پر کردن درخواست نامه های اداره مهاجرت در امريکا و کانادا و در برابر پرسش "زبان مادری شما چيست؟" می نوشتند فارسی (Farsi) و نمی دانستند يا هنوز هم نمی دانند که نام زبان آنها در انگليسی يا ديگر زبان های اروپايی فارسی (Farsi) نيست. نتيجه اينکه که در سالهای اخير ما شاهد بروز اين واژه در اسناد و ادبيات اداره مهاجرت کشورهای غربی گشته ايم. اين هموطنان حتا اگر بر حسب اتفاق با نام زبان خود در انگليسی آشنا باشند، آن را ممکن است به اشتباه پرشيين يا پرشيان تلفظ کنند و هنگامی که مخاطب آنها از وجود چنين زبانی به خاطر تلفظ نا جور آن اظهار بی اطلاعی می کند، آنها ترجيح می دهند به کاربرد همان واژه فارسی اکتفا کنند اگر چه مخاطب آنها از وجود همچون زبانی هم بی اطلاع باشند. بر اساس تحقيقی محدودی که در دوران دانشجويی ام در بين عده ای از ايرانيان و آمريکائيان مقيم ميشگان انجام دادم (سی نفر ايرانی و بيست نفر آمريکايی)، از هر ده نفر ايرانی که تحصيلات دانشگاه های در امريکا نداشتند، شش نفر معتقد بودند که فارسی (Farsi) نام زبان کنونی ماست و پرژن (Persian) يا نام نژاد يا نام زبان ايران باستان بوده است. جالب اينکه هيچکدام هيچگونه دليلی هم برای اين اظهار نظر خود نداشتند. کسانی که در دانشگاه امريکايی، بويژه دانشگاه های بزرگ و رده يک که آموزش زبان فارسی جزئی از برنامه هايشان است حضور يافته باشند (چه ايرانی چه آمريکايی)، به احتمال زياد با واژه پرژن (Persian) برخورد داشته اند. بر اساس همين تحقيق، از ده نفر آمريکايی، همگی واژه پرژن (Persian) را می شناختند ولی تهنا يکنفر از آنها می دانست فارسی (Farsi) چيست و بنابراين برای اين گروه در کل تفکيک بين اين دو نام مطرح نبود. (چنانچه بخواهيم به اين مسئله بطور جدی تری بپردازيم، لازم است که به تحقيق و آمار گيری های گسترده ای، بويژه در جوامع ايرانی خارج از کشور دست زد. برای مثال ممکن است مفيد باشد اگر بدانيم که ايرانيان نسل دوم در اين مورد چه فکر می کنند و چه احساسی دارند. يا آنها برای اولين بار کجا با واژه پرژن آشنا شدند.)
اگر چه اکثر کسانی که واژه فارسی (Farsi) را بکار می برند با توضيح کوتاهی ممکن است به کنه مطلب پی ببرند اما برخی از افراد اين گروه نسبتا تازه وارد به جهان غرب در مورد کاربرد واژه فارسی متعصب باقی می مانند. آنها بر انديشه می مانند که با بکار بردن واژه فارسی (Farsi) هنگام حرف زدن به زبان انگليسی کاری می کنند وطن پرستانه. بنوعی انتظار دارند که غرب با بکار بردن کلمه فارسی سعی کند بهتر فرهنگ ايرانی را به رسميت بشناسد. آنها گاه به تئوری توطئه نيز متوسل می گردند و می گويند که خارجی ها ما را مجبور کرده اند که نام زبان خود را عوض کنيم. اينها غافل از اين هستند که با اين کار خود مانع بزرگی در راه ارتقاء فرهنگ خود ايجاد می کنند که بدان خواهيم پرداخت. در اينجا تنها اين را متذکر شوم که همانطور که اشاره شد، خود واژه فارسی (Farsi) عربی شده واژه پارسی (Parsi) است که اين دومی در حقيقت به (Persian) از نظر صدا و صوت و شکل به همان اندازه نزديک است که کلمه اولی. بنابراين اين ادعای ناسيوناليستی هم که ما بايد نام بومی زبان خود را که همانا فارسی است به اين خارجيها وبه جامعه بين المللی تحميل کنيم نيز بر ناآگاهی استوار است. جالب است که اين دسته از افراد آگاهی بسيار نا چيزی از فرهنگ ايران، بويژه فرهنگ باستانی ايران، نکات ضعف آن، و ساير مشکلات سنتی رايج در جامعه داشته و در اين رابطه هم فکر می کنند تمامی عقب ماندگی ايران ناشی از تبانی های غربی ها است.
گروه بعد و در ادامه گروه قبلی، ايرانيان نسل دوم هستند. اينها از پدر و مادر خود شنيده اند که نام زبان مادری اشان فارسی (Farsi) است و اين احتمالا همان چيزی است که در مدارس آخر هفته که بعضا برای فراگيری زبان فارسی در آن شرکت می کنند نيز بدانها آموزش داده می شود که همه اينها البته طبيعی است چون اين روند فراگيری نام زبان تماما بزبان فارسی صورت گرفته است. اما از آنجايی که بسياری از جوانان نسل دومی مطالعه چندانی در باره زبان و فرهنگ خود بزبان انگليسی ندارند، هيچگاه اين فرصت را نيافته اند که نام زبان خود را در کشور دومشان کشف کنند. اينها هنگامی که وارد دانشگاه می شوند و از روی علاقه، نياز، يا کنجاوی بدنبال درس های زبان يا ادبيات فارسی می گردند و آنها را نمی يابند بسيار نا اميد می گردند غافل از اينکه اين دروس در دانشگاهای عمده امريکا بطور مرتب تحت عنوان Persian Language ويا Persian Literature در همه سطوح ابتدايی، متوسطه، و پيشرفته ارائه می گردند. از اينها گذشته، برخی از نسل دومی ها بنا به عادت، از واژه های يک زبان هنگامی که بزبان ديگری صحبت می کنند استفاده می کنند و واژه فارسی هم از اين عادت در مصون نيست و رفت و برگشت بر سر آن از يک زبان به زبان ديگر به آسانی صورت می گيرد.
از اين گروه ها که بگذريم، مجامع علمی، فرهنگی، هنری، و دانشگاهی از همان واژه پرژن (Persian) در زبان انگليسی و ساير زبان های اروپايی استفاده می کنند. برای مثال، شما می توانيد در دانشگاهها درس Persian 101 را بگيريد اما از Farsi 101 خبری نيست. در اين ميان ايران شناسان غربی که از زمره اولين کسانی هستند که به مطالعه علمی و سيستماتيک فرهنگ ايران باستان، و ادبيات فارسی کلاسيک پرداختند، در استفاده از نام درست زبان فارسی در زبان های خارجی نهايت دقت را بخرج داده و بندرت کسی را می توان يافت که از اين قاعده خطور کرده باشد.
اما اکنون بپردازيم به اينکه چه اشکالی دارد که ما در انگليسی بجای پرژن (Persian) بگوييم يا بنويسيم فارسی (Farsi). مگر نه اينکه در ايران و برخی ديگر کشورها اين زبان را فارسی می ناميم؟ آيا دانشگاهيان و پژوهشگرانی که به لزوم کاربرد پرژن (Persian) اصرار می ورزند، و همه آنها هم لزوما ايرانی نيستند در رويای بازگشت به دوران ايران باستان بسر می برند؟ آيا آنها در برابر موج عظيم توده های خارج از کشور که ترجيح می دهند فارسی (Farsi) را در هنگام انگليسی حرف زدن بکار ببرند تلاشی بيهوده می کنند؟ پاسخ به اين پرسشها منفی است. آنها نه ناسيونالسيت هستند، نه مبلغ يک جهان بينی خاص، و نه در رويای بازگشت کورش کبير. مسئله اساسی اين است که بنا به دلايل زير در زبان انگليسی کاربرد پرژن (Persian) از کاربرد فارسی (Farsi) بهتر است، و منجر به منسوخ شدن واژه زيبای پرژن (Persian) نخواهد شد، و اين استدلال ها در مورد استفاده از نام درست اين زبان در ساير زبانهای اروپايی نيز صدق می کند.
يکم، از نظر تاريخی کار برد واژه فارسی (Farsi) در زبان انگليسی اشتباه است. اشتباه است چون هيچگاه غربی ها اين واژه را بطور روزمره در امور فرهنگی و علمی بکار نبرده اند. تا پيش از انقلاب 1979، اين واژه بيشتر متعلق به دانشنامه ها و فرهنگ واژه ها بود آن هم برای اينکه توضيح دهند که نام بومی و محلی اين زبان چيست. در سالهای اخير اما اين واژه به آنها تحميل شده است و اين تحميل در باز شکل گيری هويت ايرانيان تاثير خواهد گذاشت. و بنظر من هويت يک پديده ايستا نيست، دائم در حال باز نويسی خودش می باشد. هويت همزمان با دگرگونی های اجتماعی، بدنبال تاثير پذيری از ساير فرهنگ ها، و حتی بر اثر انکشاف اقتصادی دگرگون می شود و شايد بتوان گفت تکامل می يابد و يا دست کم پيچيده تر می گردد. افراد می توانند در اين روند و در باز نويسی ها نقش داشه باشند و حفظ ميراث گذشته و همچنين حفظ نمادهايی که ميراث گذشته را نمايندگی می کنند از جمله تدابيری هستند که در روند فوق تاثير مثبت می گذارند. واژه پرژن (Persian) از اين نماد ها ست.
دوم، کاربرد واژه فارسی هنگام تکلم به زبان انگليسی نقص هماهنگی اين زبان بوده و نيز تجاوزی است به صرف و نحوش. برای يک لحظه تطور کنيد که شخصی به فارسی بشما بگويد که:
"من انگليش و فرنچ و پُوليش حرف می زنم." اين جمله هماهنگی نحوی زبان فارسی را به هم می زند چرا که ما برای اين زبانها در زبان فارسی نام های ديگری داريم. درست اين جمله اين است: "من انگليسی و فرانسوی و لهستانی حرف می زنم." يا اينکه يک انگليسی زبان به انگليسی بگويد:
"I went to Paris last year and there I learned Francais."
يا
يا
My español is very good.
درست اين است که اين شخص بگويد French چرا که استفاده از جمله بالا به غير از اشتباه زبانی آن کمی خود نمايی نيز القاء می کند. همه اينها در گوش شنونده نا خوش آيند هستند. به همين ترتيب نام زبان آلمان در خود اين زبان دوچ (Deutsch) است و در انگليسی بدان جرمن (German)اتلاق می گردد. پيشترها استفاده از واژه دوچ (Deutsche) بجای جرمن (German) در زبان انگليسی صورت زياد صورت می گرفت که نوعی بی احترامی تلقی می گرديد. اما امروزه هنگامی که اين جايگزينی صورت می گيرد، نشانه ای از نا آگاهی گوينداش در نظر شنونده می باشد. کاربرد اولی شبيه کاربرد واژه در زبان انگليسی است.
سوم، خود واژه Farsi در زبان انگليسی يک واژه خوش صدا نيست. شنونده را به ياد واژه هايی از قبيل Farce و Farcical به معنای لودگی، نمايش مسخره، و کارهای مضحک می اندازد. در فرانسه کار برد واژه Farsi بجای Persan حتا بد آوا تر است. شنونده را بياد Farci (stuffed) و Farce (joke) می اندازد.
چهارم و از همه مهمتر اينکه در ضمير آگاه يا نا خود آگاه يک انگليسی زبان و يا يک غربی بطور کلی، واژه ی پرژن (Persian) مرتبط با و ياد آورنده بسياری از جنبه های مثبت فرهنگی ما می باشد. برای مثال هنگامی که آنها اين واژه را می شنوند حتا اگر بلافاصه بدان فکر نکنند جايی در ته ذهنشان ته نشين هايی و جود دارد از قبيل:
Persian Empire, Persian Mosques, Persian poetry, Persian mysticism, Persian miniature, Persian carpets, Persian cats, Persian pistachio, Persian caviar, Persian food, and Persian Gulf -8
شعر، ادبيات، مسجد، غذا، خاويار، گربه، مينياتور، قالی، پسته، مفاهيمی بدی نيستند که با نام زبان ما بعنوان يک صفت عجين گرديده اند. در اذهان مردم غرب، Persia and Persian به هم نزديک بوده: يکی نام کشور و مليت و ديگری نام زبان ماست. در مقاطعی از تاريخ اروپا بويژه از سده 17 تا 19، فرهنگ ايران چنان محبويتی داشت که بسياری از پژوهشگران اروپايی سعی می کردند فرهنگ خود را به فرهنگ فارسی ارتباط دهند. البته بعد ها اين کار آنچنان ادامه يافت که جنبه ايدئولوژيکی و ناسيوناليستی پيدا کرد.9 از همين روی است که بسياری بر اين باورند که تغير نام بين المللی کشورمان از Persia به ايران نيز زيان آور بود چرا که ناگهان نام جديد تاريخ کهن سال کشور را نمايندگی نمی کرد. در واقع، خود رضا شاه که اين کار را کرده بود، بنا به اسناد تاريخی بعد ها از کار خودش پشيمان گرديد اما ديگر جامعه بين المللی به نام جديد (که البته در خود ايران جديد نبود چون کشور هميشه به همين نام خوانده می شد) عادت کرده بود.10 پرژن (Persian) بنابراين ضمن اينکه نام زبان ماست، بعنوان صفت نيز مليت ما را نيز هنوز توصيف می کند (مانند واژه روسی که نام زبان مردم روسيه است و هم توصيف کننده مليت آنها). اين يک نکته مثبت است که بايد آن را غنيمت شمرد بويژه آنکه تمام رفرنت های بالا همگی خوشايندند. برای مثال اين تصور وجود دارد که امپراطوری ايران باستان به فرهنگ بشريت کمک کرده و حتی از طريق اديان زردشت و مانی تاثيراتی بر مسحيت نيز بر جای گذاشته است. شعر کلاسيک فارسی را می توان گفت که همه دوست دارند. امريکايی های قديمی تر هنوز هم رباعيات خيام را که توسط فيتز جرالد به انگليسی ترجمه شد از حفظ دارند و در سالهای اخير با کمک کلمن بارک، اشعار مولوی بسيار رايج گرديده و تا قلب هاليوود رخنه کرده و ستارگانی مانند مدونا، دمی مور، مارتين شين، روزا پارکز، و چند تن ديگر آن اشعار را باز خوانی کرده اند. حال نمی گويم که ما بايد در گذشته زندانی باشيم و عمر خود را با پز دادن در باره اندک ميراثی که از گذشته برايمان باقی مانده هدر دهيم. بايد بيشتر به آينده نگريست. اما در عين هويت ما را هيمن اندکی که داريم تعيين می کند که ما نبايد به فراموش کردن آن از طريق نام گذاری های اشتباه کمک کنيم چرا که تمدن بشری مجموعه است از تمامی دست آوردهای فرهنگی و تاريخی تمامی اقوام جهان و در اين رهگذر، چه بخواهند چه نخواهند، ايران چه در دوران باستان و چه در دوران امپراطوری اسلامی نيز سهمی بسزا داشته است.
و هنگامی که سخن از آينده است، اگر روزی روابط بازرگانی بين دو کشور باز بر قرار گردد، حافظه فرهنگی در رونق اقتصاد بين المللی ايران نقش خواهد داشت. در اينجا خواهد بود که باز خاطره های قالی های خوش نقش، پسته های اعلا، و ساير خوراکی های خوشمزه که با واژه پرژن همراه هستند آسانتر به بازار عمومی راه خواهند يافت تا اقلامی که با واژه های فارسی ترکيب شده اند. اين مورد بازرگانی ديگر تنها مربوط به يک نوستالژی فرهنگی نيست بلکه به واقعيت های آينده زندگی ايرانی های ساکن آمريکا و نسل های بعدی آنها مربوط است چرا که از نظر فرهنگی واژه Farsi چيزی را بخاطر يک انگليسی زبان نمی آورد بجز حادثه گروگانگيری، طالبان در افغانستان، و يا حملات به مظاهر فرهنگی ايران باستان.
هر کدام از اين دلايل شايد به خودی خود اهميت چندانی نداشته باشد اما هنگامی به کل موضوع و به کل مسائلی که از رواج واژه فارسی Farsi در زبانهای خارجی ناشی می گردند نگاه کنيم می بينيم که به تلاشش می ارزد که در باره اش کمی بيشتر انديشه کنيم. من اين نکته را هم فراموش نمی کنم که نمی شود جلو تغييرات زبانی را گرفت. گاهی واژه هايی در يک زبان از بين می روند، واژه هايی ديگر زاده می شوند، و گاه نيز واژه هايی نو جايگزين واژه ها کهن می گردند. اغلب اين روند مستقل از اراده افراد صورت می گيرد.11 در مورد بحث مورد نظر ما مسئله حتا پيچيده تر است چون ما در باره زبان انگليسی سخن می گوئيم که هيچ گونه کنترلی بر روی آن نداريم. درست است که ما در تحليل نهايی نمی توانيم تعيين کننده سرنوشت نام اين زبان در انگليسی باشيم اما دست کم می توانيم در دامن زدن به از بين بردن واژه زيبا، تاريخی، و پر معنای پرژن (Persian) شرکت نداشته باشيم.12 آکادمی های زبان و آگاهی های جمعی نيز در اين روند تاثير گزار هستند.
من هيچ گونه توهمی در باره عظمت، شکوه، و بزرگی فرهنگ ايران باستان ندارم و به نظرم در اين باره اغراق گويی بسيار شده و می شود. قضيه نام زبان ما در زبان انگليسی مقوله ای است که بنا به دلايل بالا به زندگی امروز ما ربط دارد. و اين را اضافه کنم که اين تنها يکی از مشکلات مربوط به عرضه داشت يا ارائه فرهنگی هويت ايرانی در برابر جهانيان است (برای کسانی که در غرب زندگی می کنند اين مقوله "ارائه" بسيار مهم است). هنوز هم قضيه تغيير نام کشور در مجامع جهانی برای برخی هضم نگرديده و هر از چند گاهی توسط افرادی مطرح می گردد. هنوز هم ابتدايی ترين دشواری های مربوط به حروف الفبای فارسی مورد بررسی کامل و منظم قرار نگرفته. در اين باره نيز هر چند سالی عده ای دلسوزی می کنند و سپس قضيه بدست فراموشی سپرده می شود. دشواری ها، پيچيدگی ها، و نارسايی های الفبای فارسی هنوز احتياج به بررسی دارد و بايد در مورد آن نيز از راه پژوهشهای اساسی و در يک پروسه دمکراتيک تصميماتی تاريخی اتخاذ گردد. و اين قضيه الفبا، به نظر من، تنها يک مسئله تکنيکی نيست بلکه در واقع مربوط است به فرهنگ، هويت، آموزش و پرورش، پيشرفت و هماهنگی با پيشرفت های تکنولوژی بويژه در حوضه اطلاع رسانی، و سرانجام به روانشناسی اجتماعی. بعبارت ديگر، به اين گونه مسائل بايد از زاويه چند رشته ای برخورد کرد.
در رابطه با بحث نام زبان ما در زبانهای اروپايی بايد البته مسئله زيبايی شناسی و شفافيت زبان را نيز در نظر داشت. همان گونه که گفته شد، کاربرد واژه فارسی در زبان انگليسی هيچ به زيبايی و روشن سخن گفتن در زبان انگليسی کمک نمی کند. بلکه باعث ايجاد واژه های غريبی می گردد از قبيل:
ايرانيان در خارج از کشور حتی نظارتی بر روند رشد زبان فارسی هم ندارند. آنها نه دارای آکادمی زبان هستند و نه در مصدر قدرت و نه صاحب يک رسانه عمومی. بسياری از آنها بطور ناگهانی و در بسياری از موارد بطور تصادفی به دنيای غرب پرتاب شده اند و اکنون در برزخی بين دو زبان و دو فرهنگ، و اين روزها به خاطرشدت گرفتن مسائل سياسی در جهان، بين دو پارادايم به ظاهر آشتی نا پذير زندگی می کنند. علی رغم اين دشواری ها می توان کمی هم خوشبين بود زيرا که اين موقعيت چندان بدی هم نيست. در واقع اين يک توفيق است که شايد يکی از مهمترين وسيله های نيل به پيشرفت کامل را در ايران را از طريق فرا گيری و تبادل فرهنگی و ارتباط با هم وطنان درونمرزی را فراهم کند. بهتر است ما به اين قضيه نام زبان مادری يا ملی امان نيز بعنوان يک تمرين در فراگيری دمکراسی بنگيريم. به ديگر سخن، و با توجه به امکاناتی که وجود دارد می توان به پژوهشهای سيستماتيک دست زده، اطلاعات لازمه را جمع آوری کرده، و در نهايت در يک حرکت دسته جمعی به تصميم گيری پرداخت. در اين راستا می ارزد که تنبلی نکنيم و توجه داشته باشيم که نام زبان ما در زبان انگليسی، فرانسوی، آلمانی، و بسياری از زبانهای اروپايی ديگر، و نيز در جامعه بين اللملی و سازمان ملل متحد فارسی (Farsi) نيست و رواج اين واژه در اين زبان های خارجی و مجامع بين المللی ممکن است به هويت و هماهنگی فرهنگی ما زيان رساند.
Farsi Night ، Farsi Food ، FarsiEasts، Farsi Services، Farsi Conference، Farsi Library، Farsi Club، Farsi Mother Land، Farsi Cinema
و ده ها مثال ديگر که اين روزها بر روی صفحات شبکه جهانی و تار نماهای گوناگون ظاهر گشته اند. کاش دست کم بجای Farsi، واژه Iran و يا Iranian را در اين ترکيبها بکار می بردند. آيا حتا اگر با کاربرد واژه Persian مخالف باشيم، بهتر نيست بجای Farsi Cinema بگوئيم Iranian Cinema؟ايرانيان در خارج از کشور حتی نظارتی بر روند رشد زبان فارسی هم ندارند. آنها نه دارای آکادمی زبان هستند و نه در مصدر قدرت و نه صاحب يک رسانه عمومی. بسياری از آنها بطور ناگهانی و در بسياری از موارد بطور تصادفی به دنيای غرب پرتاب شده اند و اکنون در برزخی بين دو زبان و دو فرهنگ، و اين روزها به خاطرشدت گرفتن مسائل سياسی در جهان، بين دو پارادايم به ظاهر آشتی نا پذير زندگی می کنند. علی رغم اين دشواری ها می توان کمی هم خوشبين بود زيرا که اين موقعيت چندان بدی هم نيست. در واقع اين يک توفيق است که شايد يکی از مهمترين وسيله های نيل به پيشرفت کامل را در ايران را از طريق فرا گيری و تبادل فرهنگی و ارتباط با هم وطنان درونمرزی را فراهم کند. بهتر است ما به اين قضيه نام زبان مادری يا ملی امان نيز بعنوان يک تمرين در فراگيری دمکراسی بنگيريم. به ديگر سخن، و با توجه به امکاناتی که وجود دارد می توان به پژوهشهای سيستماتيک دست زده، اطلاعات لازمه را جمع آوری کرده، و در نهايت در يک حرکت دسته جمعی به تصميم گيری پرداخت. در اين راستا می ارزد که تنبلی نکنيم و توجه داشته باشيم که نام زبان ما در زبان انگليسی، فرانسوی، آلمانی، و بسياری از زبانهای اروپايی ديگر، و نيز در جامعه بين اللملی و سازمان ملل متحد فارسی (Farsi) نيست و رواج اين واژه در اين زبان های خارجی و مجامع بين المللی ممکن است به هويت و هماهنگی فرهنگی ما زيان رساند.
زیرنویس ها:
[1] - شکل بسيار کوتا تری از اين نوشته به زبان انگليسی در سال 1997 در (www.Iranian.com) منتشر گرديد.
[2] - از پیشتازانی که در مورد استفاده نام اشتباه این زبان در زبان انگلیسی هشدارد داده اند میتوان از دکتر احسان یار شاطر و دکتر الهه میرجلالی نام برد. رجوع کنید به:
احسان يار شاطر. "زبان نو ظهور." ايران شناسی. سال 14 شماره 1. بهار 1992. 27-30. و مقاله "ايران را در زبانهای خارجی چه بايد خواند؟" رهاورد. 5-6، 20-21. (تابستان و پائيز 1988)، 70-75.
Elahe Mir-Djalali. Persian Language and Culture (available on ERIC)
[3] - نگاه کنيد به:
Edward G. Browne, A Literary History of Persia (Cambridge: Cambridge University Press, 1902-4) and Jan Rypka, History of Iranian Literature (Dordrecht, Holland, 1968).
[4] - برای اطلاع بيشتر نگاه کنيد به:
Kent, Roland G. (Roland Grubb), Old Persian: Grammar, Texts, Lexicon. 2d ed. (New Haven, American Oriental Society, 1953); Dandamaev, M. A. Iranians in Achaemenid Babylonia, (Costa Mesa, Calif.: Mazda Publishers in association with Bibliotheca Persica, 1992); and Johnson, Edwin Lee. Historical Grammar of the Ancient Persian Language (New York: American book company, 1917).
[5] - در اين مورد بويژه می توان به نشريات انگليسی زبان چاپ تهران، کتابهای تبليغاتی چاپ برخی از وزارت خانه ها، و بروشورهای توريستی چاپ سازمان جهانگردی اشاره نمود که همه آنها از واژه فارسی در متون انگليسی خود استفاده می کردند.
[6] - محمد جان شکوری "سرنوشت فارسی تاجيکی فرارود در قرن بيستم (دوشنبه، انتشارات اديب، 2002)
[7] - جمال موسوی، همزمانی و بی زبانی (تهران: محمدابراهيم شريعتی افغانستانی، 1382.)
[8] البته نام خليج فارس (Persian Gulf) هم به اندازه نام زبان ما در خطر افتاده است. کشورهای کوچک حوزه خليج فارس سعی می کنند نام اين خليج را در زبان انگليسی و ساير زبانهای اروپايی از خليج فارس به خليج عربی تبديل کنند. اين را بايستی اضافه کرد که اخيرا تلاش هايی که توسط آقای پژمان اکبرزاده (persia_1980@yahoo.com)، موسيقی دان، و گروهی از ياران او صورت گرفته است نتايج مثبتی بهمراه داشته است.
[9] - برای اطلاع بيشتر در اين مورد به نشريه مطالعات ايران شناسی شماره ويژه زير و مقدمه نيکی کدی در آن رجوع کنيد.
Nikki Keddie, "Introduction and Notes on Contributors" Iranian Studies (Special issue on Iranian Studies in Europe and Japan, edited by Rudi Matthee and Nikki Deddie) V. xx. No. 2-4, i-vii.
[10] - برای اطلاع بيشتر در اين باره به "نام کشور ما را در زبان انگليسی چه بايد خواند." رهاورد. 8، 29. (بهار 1992)، 22-26. رجوع کنيد.
[11] - اگر چه در فرانسه، آکادمی زبان اين کشور در برخی موارد در رد يا قبول واژه های کهن و يا نو و تغيرات گرامری ديگر موفق بوده است ولی ما در خارج از ايران چنين امکاناتی را نداريم. در داخل ايران خوشبختانه فرهنگستان استفاده از واژه فارسی بجای پرژن در انگليسی را رد کرده است.
[12] - همان گروه اکبر نژاد در مورد نام زبان فارسی در زبان های اروپايی نيز تلاشهای با ارزشی انجام داده اند. در نتيجه نامه نگاری های اين گروه از ايرانيان برخی از نشريات و نيز برخی از وب سايتها واژه Persian را جايگزين واژه Farsi کرده اند.
No comments:
Post a Comment